abtinabtin، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

ABTIN

باز انگار زنگ انشا بود

1394/2/9 10:25
نویسنده : ABTIN BOZORGI
565 بازدید
اشتراک گذاری

صبح یک روز سرد پاییزی
روزی از روزهای اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز
جمع بودند دور هم خوشحال
 

 


تا معلم ز گرد راه رسید 
گفت با چهره ای پر از خنده
باز موضوع تازه ای داریم 
آرزوی شما در آینده

شبنم از روی برگ گل برخاست 
گفت می خواهم آفتاب شوم
ذره ذره به آسمان بروم 
ابر باشم دوباره آب شوم

دانه آرام بر زمین غلتید 
رفت و انشای کوچکش را خواند
گفت باغی بزرگ خواهم شد
تا ابد سبز سبز خواهم ماند

غنچه هم گفت گرچه دل تنگم 
مثل لبخند باز خواهم شد
با نسیم بهار و بلبل باغ 
گرم راز و نیاز خواهم شد

جوجه گنجشک گفت می خواهم 
فارغ از سنگ بچه ها باشم
روی هر شاخه جیک جیک کنم
در دل آسمان رها باشم

جوجه کوچک پرستو گفت:
کاش با باد رهسپار شوم
تا افق های دور کوچ کنم
باز پیغمبر بهار شوم

زنگ تفریح را که زنجره زد 
باز هم در کلاس غوغا شد
هر یک از بچه ها بسویی رفت
و معلم دوباره تنها شد

با خودش زیر لب چنین می گفت
آرزوهایتان چه رنگین است
کاش روزی به کام خود برسید
بچه ها آرزوی من این ست

قیصر امین پور

 

پسندها (2)

نظرات (2)

بهار
14 اردیبهشت 94 14:42
دومین جشواره کتابهای صوتی
22 اردیبهشت 94 10:31
دوست بزرگوار از شما برای شرکت در دومین جشواره تولید کتابهای صوتی کودکان و نوجوانان دعوت بعمل می آید. همچنین خواهشمندیم عنوان "همکار افتخاری"ما را پذیرا بوده و ما را در اجرای این برنامه یاری فرمائید.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ABTIN می باشد